زحمت هماهنگیاش افتاد گردن مهرداد شهسوارزاده و قرار قطعی شد: سهشنبه ساعت 14:30، همه آمدند جز مانی که نتوانست بیاید و عذرخواهی کرد. اهورا هم از بدِ حادثه، هنوز نیامده، خبردار شد که یکی از دوستانش حین سفر از بم به تهران در یک تصادف رانندگی مصدوم شده و مجبور شد جلسه را قبل از شروع بحث، ترک کند، و اما از اینجا به بعد:
اولین همکاریها با بابک بیات
بامداد: سر فیلم «دستهای آلوده» و چند فیلم دیگر، دستیار پدرم بودم. به جز اینکه ایشان پدرم بودند، استادم هم بودند. من تلاش میکردم هارمونی و ملودی را تلفیق کنم و در حضور پدر، آهنگسازی و تنظیم را یاد بگیرم. ضمن اینکه من فقط دستیار پدرم بودم. لزومی نداشت که اسمم در تیتراژ فیلمها یا شناسنامة آلبومها باشد. اما برای دو فیلم کوتاه «خانه کجاست» و «عصیان» موسیقی ساختم و این دو فیلم کوتاه، اولین فعالیتهای حرفهای من به عنوان آهنگساز بودند.
مهرداد: من در سال75 افتخار آشنایی با بابک بیات را پیدا کرم. ایشان از طرف یکی از دوستان مشترکم به نام آقای داوود نایبیزاده به منزل ما آمدند. به محض ورود، پشت پیانو نشستند.
پیانو متعلق به آقای سرکیسیان بود. از من پرسیدند: «پیانو مال آقای سرکیسیان نیست؟» گفتم: «از کجا فهمیدید؟» که با خنده گفتند: «به هر حال دیگه.» ایشان،معرف داریوش تقیپور به من بودند که ماحصل همکاری من و داریوش تقیپور آلبوم «شوکا» بود. در آن سالها در کشور بیشتر شاهد موسیقی سنتی بودیم تا پاپ. آلبوم شوکا در سال76 وارد بازار شد و در آن شرایط متأسفانه له شد.
- چرا خود آقای بابک بیات، آهنگهای این آلبوم را نساخت؟
مهرداد: الان وقتش است که بگویم. من خیلی از آقای بیات میترسیدم.
نیما: خیلی مواقع با ما شوخی میکرد. واقعا نمیدانستیم دارد شوخی میکند یا جدی میگوید.
بامداد: من که پسرش بودم، نمیفهمیدم.
حمید: من فکر میکنم ترس ما از جدیت ایشان بود.
نیما: ایشان صراحت لهجه و هیبت و جدیتی داشتند که باعث میشد این حس به وجود بیاید.
مهرداد: دقیقا. بارها من حرفهایی در دلم میماند که نمیتوانستم به زبان بیاورم. ایشان در تهیة آلبوم شوکا مشوق ما بودند و از ما حمایت میکردند. تا اینکه در سال78 به منزلشان رفتم و دعوتشان کردم به منزل ما بیایند. با ناصر عبداللهی که او هنوز ترانة ناصریا را نخوانده بود، آمدند منزل ما. تصمیم را گرفته بودم که با آقای بیات صحبت کنم و اشتیاقم را به همکاری نشان دهم. گفت: «باید بخوانی.» گفتم: «الان که موقعیت مناسبی نیست.»
گفت: «نه همین الان باید بخوانی.» یکی از کارهای قدیمی به نام «علی کنکوری» و یک کار دیگر را خواندم. گفت: «باید بیایی منزل ما»، در منزل ایشان، کاری برایم با پیانو اجرا کرد و گفت: «با این کار، خیلی زندگی کردم و بارها گریه کردم.»
آن آهنگ، «سفر نکن» بود با شعر مرحوم «شهرام دانش». به من گفت که این آهنگ، من را یاد پسرم مانی میاندازد و داستان پسرش را برایم تعریف کرد. گفت: «شخصا میخواهم این کار را تنظیم کنم.» با این کار، واقعا زندگی کردم. با هم گریه میکردیم و من میخواندم.
بابک بیات استاد صدا گرفتن از خواننده بود. هنوز هم بهترین و احساسیترین کار من «سفر نکن» است. من پنج ملودی از بابک بیات دارم که دو تای آنها به بازار عرضه نشده و انشاءالله به زودی منتشر میشود. آهنگ «سفر نکن» ابتدا در آلبومی تحت عنوان «ستارگان عشق» منتشر شد و بعد با اجازة آقای بیات، آن را در آلبوم «دریا» قرار دادم.
نیما: من فقط یک کار با آقای بابک بیات دارم. ولی داستانم خیلی طولانی است. خاطرات ما و بقیة بچهها موازی با هم بوده است.
همزمان هم من در خدمت ایشان بودم، هم حامی بود و هم مهرداد و هم مانی. آشنایی من با استاد به نیمه دوم سال77 بر میگردد. از طریق یکی از دوستان، خدمت ایشان معرفی شدم. پدر دوستم از دوستان قدیمی آقای بیات بود، دوستم به من دو آهنگساز قدیمی را معرفی کرد و من چون از بچگی کارهای بابک بیات را دوست داشتم گفتم اگر ایشان قبول کند دوست دارم با ایشان همکاری کنم.
تماس گرفتم و موفق شدم با آقای بیات صحبت کنم. صحبتمان 45دقیقه طول کشید. میگفتند این کار را بخوان، فراز آن یکی را اجرا کن. پس از کلی تست و صحبت از من پرسیدند.
«تا حالا به آهنگسازی معرفی نشدی»؟ گفتم: «نه، همینجوری میخوانم.» خواستند که دیدار حضوری داشته باشیم. قرار شد یک قرار بگذاریم و من به دیدنشان بروم.
به منزلشان رفتم و همان روز، روز آشنایی من با بامداد و باربد هم بود. آن روز آقای بیات قطعة تپش را با پیانو اجرا کرد و گفت: «بخوان». بعد از پایان کار به من گفت: «تو دومین نفری هستی که تپش را اینجوری میخوانی.» و به این ترتیب قرار شد با هم همکاری کنیم و یک کاست با آهنگهای ایشان تهیه کنیم.
تماس سوم من مقارن بود با مسائلی که دربارة آلبوم «دلشوره» برای ایشان به وجود آمده بود و خیلی عصبانی بودند. چند دقیقه قبل با یکی دیگر از دوستان صحبت کرده بودند و من در موقعیت بسیار بدی با ایشان تماس گرفته بودم.
به خودم میگفتم: «چرا من باید الان زنگ میزدم؟» خیلی عصبانی بود. پشت تلفن گفت: «نمیخواهم کار کنم.» به خودم گفتم خدا این آقایی که باعث دلشورة آقای بیات شد را چه کارش نکند و مکالمه قطع شد.
اما خصلت مهم ایشان، این بود که رئوف القلب بودند. دوست نداشت کسی از دستش برنجد. یک روز تلفن زنگ زد. آقای بیات بود. ایشان مرا به اسم اصلی خودم صدا میکرد و من این را خیلی دوست داشتم و گفت: «من آن زمان عصبانی بودم.
میخواهم ببینمت. خودم میخواهم بیایم ببینمت.» خانهتکانی شب عید78 بود و مادرم پردههای خانه را باز کرده بود. مادرم گفت: «این جوری زشت است. خانه نامرتب است.» اما به هر حال ایشان آمدند منزل ما.
پشت پیانو نشستند. این اولین برخورد ایشان با خانوادة من بود و کار ما شروع شد. گفتند: «صدایت یک مقداری کار دارد. هنوز باید یک سری تحریرها را یاد بگیری.» و تمرینات شروع شد. هر روز صبح کار میکردیم. منزلشان میرفتم و شبهای بسیاری را همان جا میماندم.با بامداد نتها و گامها و فاصلهها را کار میکردیم.
تا اینکه پیشنهاد فیلم «دستهای آلوده» شد. ایشان از من خواست که برای فیلم بخوانم. در طول ساخت موسیقی متن فیلم، پای پیانو نشسته بودم. با هم شمال میرفتیم. بامداد کمک میکرد و ایشان موسیقی را میساخت.
لحظه لحظه موسیقی این فیلم، من را یاد ایشان میاندازد. ترانة فیلم هم در دو نسخه خوانده شد. نسخة کاست و فیلم. برای فیلم، با عجله ساخته شد تا به جشنواره برسد.در کاست، تمیزتر و بهتر درآمد. ناظر ضبط هم بامداد بود.
بامداد: احساس میکنم در خانه پیش من است. به پیانو و جوایزش که نگاه میکنم میدانم که پدرم آنجاست. برایش آهنگها را میزنم و احساس میکنم تشویقم میکند.
ستار: آشنایی من با بابک بیات به 6 سال پیش بر میگردد. در محل کار یکی از دوستان ارمنیام بودم که آقای بیات برای خرید پیانو به آنجا آمدند، من هم برای انتخاب یک پیانو آنجا بودم. آقای بیات را به اسم میشناختم، اما به چهره نه.
دوستم ایشان را معرفی کردند. همان جا بامداد هم نشست پشت پیانو و با مهارت چند قطعة مرا اجرا کرد. گفتم: «آقای بیات دوست دارم بیشتر شما را زیارت کنم.» گفت: «برویم استودیو پاپ، ضبط داریم.»
رفته رفته ارتباطی برقرار شد تا اینکه متأسفانه برادر جوانم به اتفاق همسرش دچار حادثه شدند و از دنیا رفتند.
من به اهواز، شهر خودم رفته بودم و بابک بیات مدام تماس میگرفت و به من دلداری میداد. میگفت: «اگر لازم است بیایم اهواز تا بتوانم مرهمی باشم برای دردهایت.»
من دچار افت روحی شده بودم و ایشان هم مانی عزیز را از دست داده بودند. رفتهرفته به هم نزدیکتر شدیم. ضمن اینکه وارد کار موسیقی فیلم شده بودم و از بابک بیات خیلی راهنمایی میخواستم. ایشان تصاویر را برایم توضیح میدادند. من همیشه تحت تأثیر کارهایشان بودم و هستم.
حامی: آلبوم «دستهای آلوده» منتشر شده بود. آلبوم اول من هم در حال انتشار بود. با دکتر چراغعلی کار کرده بودم. من دستهای آلوده را خیلی دوست داشتم.
همراه با صدای نیما میخواندم. آن روزها مشغول طراحی جلد آلبوم «حامی» بودیم. خانم وکیلی به من گفتند آقای بیات صدایت را شنیده و از تو خوشش آمده. شمارة آقای بیات را گرفتم. از اسم بزرگشان میترسیدم.
تماس گرفتم، تلفن روی پیامگیر بود. موزیک بیکلام دستهای آلوده را گذاشتم و همراهش خواندم. دفعة دوم تماس گرفتم. کسی باز هم جواب نداد. دفعه سوم گوشی را برداشت و من از ترس قطع کردم.
یکی از دوستانم گفت: «زشت است تماس بگیر و خودت را معرفی کن.» گفتم زنگ میزنم و عذرخواهی میکنم. تماس گرفتم . به من گفتند: «من برادر بابک بیات هستم. دوباره بخوان.» نوار را گذاشتم و خواندم.
به من گفتند: «تو فلانی نیستی؟» فقط یک بار صدای من را شنیده بودند. اما تشخیص دادند. روز جمعه بود. منزل ما، در غربیترین نقطة تهران بود و منزل ایشان در شرقیترین نقطه. با ترس و لرز رفتم منزلشان. دستهای آلوده را خواندم. آن روزها ساخت موسیقی فیلم «سام و نرگس» را قبول کرده بودند.
اولش قرار بود دو نفر دیگر کار را اجرا کنند، اما نهایتا ایشان اتود «دلم گرفت» را زمستان سال79 به من دادند. سه چهار ماه بعد، ساعت12شب بود که تماس گرفتند و گفتند: «حامی بیا منزل ما. سام و نرگس را میخواهیم ضبط کنیم.» ساعت دو نیمهشب رفتم منزلشان. کف خانه دراز کشیده بودم و تا 5صبح با ضبطدستی، ملودی را گوش میدادم.
هشت صبح رفتیم استودیو و دو نسخة مختلف «دلم گرفت» را از ساعت 9:30 تا 10:15 ضبط کردیم. در استودیو گریه کردم و خواندم. صدای گریهام در آهنگ شنیده میشود.
با انرژی که ایشان به من دادند، آلبوم را آماده کردم، قبل از اینکه از دنیا سفر کنند. بعضی وقتها با خودم میگفتم با این آهنگها به من اجحاف شده. فکر میکردم «شب عشق» آهنگ خیلی خوبی نیست. ولی الان که فکر میکنم میبینم آنچه به من داده، به صلاحم بوده. اگر «دلم گرفت» ماندگار شده، به خاطر لطف آقای بیات به من بوده است.
نیما: نکتهای را جا انداختم. الان احساس میکنم موقع بازگو کردن این موضوع است که چرا نیما مسیحا بیش از یک کار با آقای بیات انجام نداد. از سال78 تا به حال این مسأله در دلم مانده است.
بامداد هم در جریان کار است. دوستان هم میدانند. قرار بود، بر روی یک کاست کار کنیم که شامل شش ترانه بود. ترانهها انتخاب شده بود. ملودی و شعر کارها را هنوز هم حفظ هستم. خودشان «آسیمهسر» را به عنوان سرکاستی و بهترین آهنگ کاست انتخاب کردند.
شعر کار را اکبر آزاد گفته بود و ملودی را بابک بیات ساخته بود. 2 سال تمام با این کار زندگی کرده بودم. تمرین میکردیم و میخواندیم. نت و ملودی کار را که بابک بیات نوشته، هنوز هم دارم.
سریال ولایت عشق به آقای بیات پیشنهاد شده بود. آقای بیات قلبش صاف بود و خیلی رک همه چیز را میگفت. مثلا به من میگفت: «این کار را برای مانی ساختم. این را برای مهرداد ساختم.»
«آسیمه سر» را برای آقای اصفهانی اجرا کردند و گفتند: «خوانندهای دارم که کارش بهزودی منتشر میشود.» من«آسیمهسر» را برای او ساختهام. آقای اصفهانی گفته بود: «من از این کار خوشم آمده. این کار را به من بدهید.
آقای بیات هم جواب داده بودند: نمیتوانم، به این پسر قول دادم. این آهنگ، اولین کار کاستش است.» آقای اصفهانی با من تماس گرفتند و دقیقا گفتند: «اگر میشود تبادل احساس کنید با یک ترانة دیگر.»
گفتم: «خودت کار هنری میکنی، احساس را مگر میشود عوض کرد؟ دو سال با این آهنگ انس گرفتهام. عادت کردهام. مگر میتوان آهنگ را به کس دیگری داد و جایگزینی برایش پیدا کرد؟»
آقای اصفهانی به آقای بیات گفته بودند: «اگر این کار را به من ندهی، من برای آهنگ ولایت عشق، نمیخوانم!» و آقای بیات مجبور شدند این کار را به آقای اصفهانی بدهند و همین مسأله باعث شد که کدورتی بین ما به وجود بیاید که این کدورت، بعدها از بین رفت.
شناسنامه کارهای بابک بیات
ستار: اول از همه بگویم که شورای چند نفرهای میان بامداد، باربد، غزل و من برگزار شد و تمام کارهای مربوط به آثار بابک بیات به من سپرده شد.
وقتی ایشان در قید حیات بودند، تصمیم گیرنده خودشان بودند که کدام آهنگ را به نیما، مهرداد، مانی یا حامی بدهند. هیچکس نمیتوانست بگوید این کار را چرا به فلانی میدهید. صاحب اختیار بودند.
الان ایشان بین ما نیست ولی بیش از 50 ملودی بسیار زیبا و ارزشمند آماده دارند که چند تا را حامی و نیما و مانی حفظاند. نمیدانم مهرداد هم اثری در اختیار دارد یا نه. نت چند اثر نوشته شده و چند تا حتی تنظیم هم شدهاند.
بعضیها میکس شدهاند و هیچکس آنها را نشنیده. تصمیم داریم این آثار را عرضه کنیم، البته با انتخاب ویژه و مناسب و با تصمیمگیری صحیح. آن هم از بین بچههایی که پوست و خون بابک بیات بودند. بارها شده بود که به من میگفتند: من علاف نیستم که با یک خواننده کار کنم و بعد او برود آثار کس دیگری را اجرا کند. همیشه به اینها میگفت: «خوانندة من.»
چند سال از نیما دور بود. یکی از افسوسهای بزرگ زندگیاش هم جدایی از نیماست. میگفت با حامی مهر و غیظ داریم ولی حیف شد که با نیما کار نکردم. همپای جوانها بود. چندین بار دستهای آلوده را اجرا میکرد و میخواند.
در آخرین سفر به شمال هم دستهای آلوده را اجرا کرد و خواند. با همفکری بچهها و آقایان اهورا ایمان، این آثار را در اختیار دوستان و هنرمندان خوب قرار میدهیم. این ملودیها امروز، به مراتب عزیزتر شده. چون دیگر بابک بیات نیست که اثر دیگری خلق کند.
در دورة کودکی، بابک بیات از طبقة محروم اجتماع بوده و افکاری را که در ساخت موسیقی ترانه و فیلم به خرج میدادند، از بطن و خون جامعه گرفته بودند.
صنعت فیلمسازی ما از جامعهحس گرفته و بابک بیات هم همینطور بود. تحتتأثیر کسی نبود. میگفت در دوران جوانی تحتتأثیر اسفندیار منفردزاده بوده، اما من فکر میکنم این را هم به صرف علاقه و لطف به منفردزاده میگفته.
نیما: اسم محمد اوشال را همیشه میآورد و میگفت استاد من. دوستش داشت. اوشال ملودیهایش را تنظیم کرده بود.
ستار: بتهوون میگوید: «آهنگسازها هم یک روزی تمام میشوند.» به نظر من هم عمر آفرینش آهنگساز محدود است. یک هنرمند گنجایش خاصی دارد و بعد از آن به تکرار میرسد. خیلی از جوانها که دو سال است وارد کار موسیقی ترانه و موسیقی فیلم شدهاند دچار تکرار میشوند.
بعد از 60 سال عمر و 4 دهه بسیار پرکار و پررنگ، هیچوقت خودشان را تکرار نکردند.
به قول آقای اصفهانی که برای ولایت عشق با آقای بیات همکاری داشتند. روی یک شعر، چهار ملودی زیبا ساخته بودند. چطور میشود روی یک شعر، چهار ملودی ساخت؟
مهرداد: موسیقی بابک بیات صددرصد ایرانی بود. عناصرهای موسیقی ایرانی، سازها و دستگاهها را میتوان در آثار ایشان دید.
آن زمان، معمولا آهنگسازهایی بودند که به سیستمهای غربی گرایش داشتند. اما بابک بیات علاقة خاصی به موسیقی کلاسیک داشتند. و معتقد بودند ساز ایرانی و موسیقی غنی کشور با موسیقی کلاسیک، بسیار خوب عجین میشود و میتواند ماندگار شود. ممکن است بخواهیم کار جَز بسازیم حتی ممکن است موسیقی جز با کار حافظ، قشنگ دربیاید ولی اگر بتوانیم از ابزار و وسایلی که در موسیقی کشور خودمان هست، درست بهره بگیریم، مثل کارهایی که بابک بیات انجام داد، فکر میکنم ماندنی میشود.
نیما: موسیقیای که بابک بیات کار میکرد، موسیقی فاخر بود. هم دورههای خودش متأسفانه رشتة کار را رها کردند و به کارهای معمولی رو آوردند.
حامی: خیلیها سعی میکنند ملودیهایی، شبیه ملودیهای بابک بیات بسازند، اما پرداخت نهایی که بابک بیات انجام میداد آن را از سایر کارها متمایز میکرد.
من خودم هم دستی در ملودی دارم. بعضی ملودیهایم هم شبیه کارهای آقای بیات است، مثل «خداحافظ» که بامداد تنظیم کرده. ولی چون پرداخت نهایی را ندارد، شبیه کارهای بابک بیات نمیشود.
بامداد: در موسیقی ولایت عشق، پدر از ارکستر سمفونیک تهران استفاده کرد تا موسیقی کلاسیک کار را بسازد، ولی از ساز نی، قانون و پرکاشنهای ایرانی استفاده کرد و خیلی زیبا توانست این سازها را با هم تلفیق کند. منهای ارکستراسیون زهی، شعرهای خاصی هم انتخاب میکرد.
حامی: روی ترانه اعمالنظر میکردند. برای فیلم «سام و نرگس» چند تا ترانه را گرفتند و چکیدة ترانهها شد «دلم گرفت». «شب عشق» هم همینطور شکل گرفت.
ستار: سه شعر از یکی از دوستان رسید. سه شعر تبدیل شد به یک ترانه. من کلی آن بالا خندیدم.
حامی: به خاطر اسم و تجربة آقای بیات بود که ترانهسراها حرفی نمیزدند. آقای بیات حتی در شعرهای آقای عطایی هم دست میبردند. به ما میگفتند: «اینجای شعر مال من است . این واژه مال من است.»
خاطرهانگیزترین ترانهها
بامداد: آهنگی که خیلی دوست داشت، «خونه» بود. عاشق آهنگ «خونه» بود. پدر من در مصاحبههایش هم گفته از قشر فقیر جامعه بوده. همیشه دوست داشته خانهای برای پدر و مادرش بخرد و زندگی خوبی برای آنها مهیا کند. از این آهنگ، خاطرة خیلی خوبی داشت. با این آهنگ، یاد پدر و مادرش میافتاد.
همة ما با آهنگهای آقای بیات همذاتپنداری میکردیم. در آهنگ «خونه» وقتی خواننده از پدر و مادرش میخواند، من با خواننده همذاتپنداری میکردم. قبل از این که آقای بیات را بشناسم، از خیلی سال قبل با ایشان زندگی کرده بودم. شاید ترسی که از آن صحبت کردیم به این دلیل بود که من سالها با کسی زندگی کرده بودم که ندیده بودمش و صدایش را نشنیده بودم.
بامداد: از بین همة آهنگها، آهنگ «عروسک» را بیشتر دوست دارم. همیشه آن را گوش میکنم و توانستم احساس خوبی از آن بگیرم. «بنبست» و «خونه» را هم خیلی دوست دارم. عاشق آهنگ «دلم گرفت» هم هستم.
نیما: خاطرهانگیزترین کار آقای بابک بیات را واقعا نمیشود انتخاب کرد. ما با تمام آهنگهایش زندگی کردیم. چه روزها و شبهایی که «خونه» را زمزمه کردم یا «خاتون »، «جنگل»، «علی کنکوری» را. واقعا نمیشود گفت کدام یک بهترین بودهاند. نمیشود انتخاب کرد. همه را در یک سیدی جمعآوری کردهام، گوش میکنم و لذت میبرم. شاید «شبشکن» را بیشتر، چون به من نزدیکتر است.
حامی: اول «خاتون» و بعد «هیچ کی مثل تو نبود».
بامداد: وقتی «تو با من نیستی» با شعر اهورا. آهنگ پدر هم خیلی آهنگ خوبی است. هر وقت این آهنگ را گوش میکنم، یاد پدر میافتم. «وقتی تو با من نیستی/ از من چه میماند بگو»
مهرداد: همة کارهای استاد، زیبا هستند و بینظیر. خاطرم میآید وقتی خدمت استاد میرسیدم یا ایشان منزل ما تشریف میآوردند، دو کار را همیشه میخواند، «بن بست» اولیناش بود. یک شب به داریوش تقیپور گفت: «بنشین پشت پیانو و «بنبست» را بزن، میخواهم بخوانم.» و دیگری «خسته و در به در در شهر غمم» از یک خوانندة قدیمی که مواقعی که با هم بودیم زمزمه میکرد.
ستار: یک هفته قبل از آخرین باری که آقای بیات بستری شد، 12 شب به من زنگ زد و گفت: «ستار دلم گرفته، بیا دنبال من برویم دوری در شهر بزنیم.» گفتم: «حالت خوب نیست، استراحت کنی بهتر است.» گفت: «نه بیا». و رفتیم.
رفتیم زادگاهاش در خیابان شکوفه، کوچه صفا، دبیرستان ابوریحان. همه را به من نشان داد. رسیدیم به یک کوچة بنبست قدیمی. میگفت: «این سکو را میبینی با ایرج جنتی و دوستان اینجا مینشستیم. ترانة بنبست در این کوچه شکل گرفت.»
«بنبست»، در ذهنش بود. با این حال انتخاب کردن برای من خیلی سخت است.
از زمانی که با ایشان آشنا شدم، بنبست همیشه با ما بود.
به یادماندنیترین آهنگش به نظرم «بنبست» است.
خصوصیت اخلاقی
مهرداد: تا آنجا که میدانم ایشان علاقة شدیدی به مقولة ترانه داشتند. هر کس وارد منزلشان میشد، با خلوص نیت و با تمام قدرت سعی میکرد چیزی بهاش یاد بدهد. در عرصة خوانندگی، خوانندهها را مجذوب میکرد. پیانو مینواخت و میخواند. لقمه میکرد و در دهان خواننده میگذاشت. نحوة خوانش را یاد میداد.
ستار: خیلی پیش میآید که هنرمندان، بیپول میشوند. مثلا هر وقت فکر میکرد که من پول ندارم، میگفت ستار، من الان صد هزار تومان پول دارم. با هم قسمت میکنیم تا ببینیم بعدا چی میشود. خدا بزرگ است.
فقط فکر خودش نبود. برای من عجیب بود. آرش سزاوار، علی سهراب و خیلیهای دیگر، ماهها در منزل ایشان زندگی کردند. علی سهراب از شمال آمده بود تهران و یک سال و نیم در منزل بابک بیات زندگی میکرد.
بابک بیات اینها را به من نگفته، خانمش میگفت. آمار کسی را دارم که در منزلشان زندگی میکرد، او هم خرجش را میداد و حتی کرایة منزل پدر و مادر آن آدم را به شهرستان میفرستاد.
از آن شخص، موضوع را پرسیدم و او هم تأیید کرد. این مردانگی حتی هنرش را پوشش میداد. فکر نمیکنم ما حتی بتوانیم ادای این کار را دربیاوریم.
حامی: به اعتقاد من از یک دل مهربان، یک ملودی مهربان، خلق میشود. اگر نیما مسیحا مهربان نباشد، صدایش هم مهربان نیست. آقای بیات اگر مهربان نبود، این ملودیها آفریده نمیشد.
خیلی انگها به آقای بیات زدند. من خودم بعضی مواقع از دستشان دلگیر میشدم. اما به مرور زمان به اشتباهام پی بردم. عصبانی میشد. گوشی را قطع میکرد. من گریه میکردم، ولی بعدا میفهمیدم که حق با ایشان است.
ستار: آقای بیات رفیقباز بود.
نیما: در مراسم ختم، همة رفیقهای ایشان بودند. هر کسی که در دنیای موسیقی است آمده بود. اما نکتة دیگری میخواهم بگویم. این همه خوانندة پاپ داریم، اما چرا همه نتوانستند با بابک بیات کار کنند؟ خیلیها خواستند اما نتوانستند.
همیشه میگفت: «من باید با خوانندهام زندگی کنم. با شاعر و تنظیمکننده زندگی کنم. من با محمد اوشال زندگی کردم.» به ما هم این موضوع را یاد داد. من 10 سال تدریس پیانو میکردم. از همه پول میگرفتم. آقای بیات کار و حرفهاش این بود، اما بچهها را رایگان آموزش میداد. خیلی عجیب بود برای من. با نیما، حامی، مانی، مهرداد کار میکرد و آموزش میداد، توقع مالی نداشت.
حامی: اسطورههایی در زندگی بابک بیات بودند. مثل مانی پسرش و برجستهتر از او، پدر و مادرش بودند که عکسشان را روی پیانو میگذاشت. از آنها احساس میگرفت. زمانی که من با ایشان آشنا شدم، کسی روی آلبوم من سرمایهگذاری نمیکرد. آلبوم اول که منتشر شد، با شکست مواجه شد. کیفیت بد ضبط و تکثیر ضعیف باعث شکست آلبوم شدند.
«دلم گرفت» و چهار کار دیگر را برایم ساختند و گفتند: «یک آلبوم میسازیم تا کمکی به این بچه بکنیم.» یک قطعه هم بامداد گذاشت، شد شش قطعه و دو قطعه هم که در دو نسخه ساخته شده بود و هشت قطعه آلبوم، آماده و منتشر شد. فقط هم به دلیل همت آقای بیات.
اگر «دلم گرفت» نبود، شاید من هم ادامه نمیدادم. میخواستم از ایران بروم کشورهای اطراف کار کنم. به همین دلیل من نسبت به ایشان احساس دین میکنم. محکم بودند. پشتم خالی بود (بغض میکند). ایشان موضوع را میدانست، سعی میکرد جای خالی را همیشه برایم پر کند.
بامداد: از ستار شنیدم. حتی با آن حال که نمیتوانست حرف بزند و حرف زدناش مشخص نبود، با غریبهای که عاشقاش بود و برای عیادتش آمده بود، شوخی میکرد. دوست داشت آدمها شاد باشند، دوست نداشت کسی را گریان و ناراحت ببیند.
به جز اینکه استاد و پدرم بود، بهترین دوستم هم بود. خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. نه تنها من که خیلی از این بچهها، خیلی چیزها را مدیون بابک بیات هستیم. او اسطورة موسیقی پاپ و موسیقی فیلم ایران خواهد بود.
موسیقی روز ایران
حامی: هیچ کاری به خوانندههای دیگر نداشت. کار خودش را میکرد.
ستار: اگر میخواستی با اصرار شاید نظر میداد اما کلا نسبت به این مسائل بیاعتنایی میکرد. اصرار میکردم نظرت دربارة فلان خواننده چیست؟ میگفت: «اگر بابام زنده بود، بهتر میخواند.»
نیما: صحبت یکی از دوستان شد. گفتم: «فلانی خوب میخواند.» اصرار میکردیم. میگفت: «چرا اصرار میکنی؟ آقا جان ول کن.» میگفتم تقلیدی میخواند. میگفت: «جنازة خواننده اصلی بهتر از این میخواند.»
مهرداد: از ایشان صحبت منفی دربارة کسی نشنیدم. در قالب کاری خودش صحبت میکرد. کسی نبود که پشت سر کسی صحبت کند.
بامداد: یک فیلم هالیوودی که کارگردانش کانادایی بود و مل گیبسون هم در آن بازی میکند به پدر پیشنهاد شده بود.
ستار: برای اولین بار قرار بود یک آهنگساز ایرانی در هالیوود کار کند. اسم بامداد را به عنوان دستیار اعلام کرده بود. به من هم گفت: «ستار، اسم تو را هم به تهیهکنندگان دادهام.» اما متأسفانه او رفت و...
حامی: ادعا میکنم نسبت به آقای بیات بدی نکردم. ولی کاش به ایشان بیشتر نزدیک میشدم. نه برای استفاده از ملودیها یا پیشرفت بیشتر، من پیشرفتم را مدیون ایشانام. قسمتی از غصة من این است که کاش زمان بیشتری در کنارشان بودم.
آسیبشناسی ترانه امروز
مهرداد: بعد از انقلاب کمتر ملودیای زمزمه میشود. فکر میکنم دلیل ماندگاری ترانههای قدیمی جمعهای صمیمی بود که اتفاق میافتاد. با هم زندگی میکردند. این روزها روابط ماشینیشده و حالت کاسبکارانه پیدا کرده. به صرف اینکه مسائل مالی حل و فصل شود،کارها آماده میشوند. شعر، شیرازة اثر است. ترانهسراها اکثرا بدون مطالعه و برگرفته از احساسات خودشان ترانه میگویند.
بعضی از ترانهسراها انتقادپذیر نیستند. در اختیار آهنگساز نیستند. اگر آهنگسازی در زمینة شعر، شعور بالایی داشته باشد، راحت با موضوع کنار نمیآید. آثار چشمآذر یا بابک بیات به همین دلیل است که الان هم زمزمه میشوند.
ستار: روابط غلط و دیدگاه غلط باعث پسرفت ترانه شده. کسی فکر نمیکند که آیا صدای یک خوانندة خاص به این نوع موسیقی میخورد یا نه.
نیما: در موسیقی امروز دنیا، حرف اول را ریتم میزند. در پیروی از این مقوله، موسیقی پاپ ما هم دستخوش تغییرات زیادی شده است.
همکاران از ریتمهایی که در غرب استفاده میشود بهره میبرند.کسی که فاقد هرگونه صدایی است اینطوری کارش را عرضه میکند، آن هم به صورت غیرمجاز. اگر روی موسیقی خودمان شناخت پیدا کنیم، اوضاع متفاوت میشود.
بابک بیات کسی بود که هیچگاه از سبک موسیقی خود فاصله نگرفت. دستخوش تغییرات روز نشد. بابک بیات ارتجاعی در کارش نبود. کار را ارتقا میداد. اما نوع ملودی و سبکش را تغییر نمیداد. همه دارند تکنو میخوانند، ترنس، رگه و رپ موسیقی ما را قبضه کردهاند. هر کس باید به سبکی بخواند که درخور صدایش است.
حامی: خیلیها به صرف اینکه بازارچه میخواهد، موسیقی را دنبال میکنند. 99 درصد دوستان چیزی را دنبال میکنند که بازار میخواهد.
نیما: آلبوم «دو نیمه رؤیا» تا سالها فروش خواهد کرد. آثار «بابک بیات» از سی و پنج سال پیش ماندگارند. مثل اینکه همین الان ساخته شدهاند. الان، ترانهها هم مستهجن شده. یکی از دوستان، یک آلبوم غیرمجاز به بازار عرضه کرده و در آن فحاشی میکند.
ترانه به مخاطب توهین میکند. ناسزا در فرهنگ غربیها هست. در حرفهای روزمره و در فیلمهایشان هم از فحشهای رکیک استفاده میکنند. اما در فرهنگ ما این مسأله وجود ندارد. این یک معضل در ترانة ایران و یک زنگ خطر بزرگ است. ترانه دارد به سمت ابتذال میرود.
ستار: حامی، مهرداد، نیما و مانی برای همه قابل احتراماند. در قشری که حتی سطح پایین هم فکر میکنند به این بچهها احترام میگذارند و این تفاوت کار بچهها با دیگران است.
خواستههایش انجام نشد
- آقای رهنما از دست رفتن بابک بیات را تسلیت میگوییم.
ممنونام، ولی من هنوز خودم را پیدا نکردم و در شوک این خبر ماندهام.
- میخواهیم دربارة همکاری مشترک شما و زندهیاد بیات صحبت کنیم.
اجازه بدهید این اتفاق با کمک کسانی که 4 دهه فعالیت این آهنگساز عزیز را ارج مینهند و در یک مکان آبرومند و با یک شرایط خوب اتفاق بیفتد. چون که حالا دیگر فقط بابک بیات نیست که مهم است، طیفهای وسیعی که با موسیقی او آشنا هستند، مردمی که نتوانستند یا نیامدند تا صبح چهارشنبه، مقابل تالار وحدت کنارش باشند از خاطرات او سهم دارند.
- شما در ازدحام جمعیت مقابل تالار وحدت گم شده بودید. میخواستید تنها باشید؟
فقط میخواستم آنجا باشم. مهم نیست که دیگران چه نظری میدهند. بابک بیات را باید در دلها و در واقعیت زندگی دوستانش جستوجو کرد.
آن روز من به اندازة چهارده پانزده سال، بغض همراهم بود چون به بابک عادت داشتم و سوای عادت و اعتقاد، شما عشق را هم به آن اضافه کنید. روز مراسم تشییع او، از من خواستند بخوانم، ولی من لباسی را که به تن داشتم درخور اجرای برنامه در چنین مراسمی ندیدم.
- آیا اجرای چنین مراسمی را برای یادبود ایشان درنظر دارید.
حتما. ولی زمانی این کار را میکنم که حس کنم نگاه شماتتبار و مصمم بابک روی من نیست، بلکه با روح او بتوانم ارتباط برقرار کنم.
- آیا در طول مراسم تدفین ایشان سفارشی بود که به یادتان بیاید؟
بابک همیشه از من میخواست زمانی که فوت شد من زیر جنازهاش بایستم و بارها با شوخی و خنده این سفارش را کرده بود. همیشه هم من میگفتم من زودتر از تو میروم، برای همین هم وقتی زیر تابوت او ایستادم، همة آن عشق و عادت و اعتقاد ویرانم کرد.
- سفارش یا خواستهای که کلیتر باشد چه؟ نکته یا خاطرهای یادتان هست؟
دو تا خواسته داشت که هیچکدامش انجام نشد. یکی اینکه مزارش کنار آن شاعر درگذشته باشد که در کاستهای «چیدن سپیدهدم» و «سکوت سرشار از ناگفتههاست» با هم همکاری کردند. دوم اینکه اگر قرار است موسیقیای در مراسم ختماش اجرا شود، «طلایهدار» را اجرا کنند.
- باید منتظر ادای دین مانی رهنما به دوست و استادش باشیم؟
قرار است به اتفاق داریوش تقیپور یک اجـــرای پیـــانــو از ســاخـته هـای ایشـان داشته باشیم.
منزل بابک؛ خانه موسیقی
ستار اورکی میگوید: سوم مرحوم بیات در مسجد ولیعصر، آقای قالیباف هم تشریف آوردند. پیشنهادی مطرح شد. تا به خواست خود مرحوم بیات و دو فرزند دنبالهروی پدر، اگر امکان دارد آقای شهردار دستوری صادر کنند تا منزل بابک بیات به خانة موسیقی بیات یا موزة بابک بیات تبدیل شود. یک فرهنگسرای کوچک در شمال شرق تهران.
ایشان قول مساعد دادند. من با دکتر جوزانی هم صحبت کردم و ایشان قول دادند که این اتفاق میافتد.
خبر دوم این که استاد، قبل از بیماری، کار بر روی سمفونی بزرگی به نام «امام رضا(ع)» را آغاز کردند که هیچ ربطی به موسیقی «ولایت عشق» ندارد. یک کار مجزا و منحصر به فرد که بخش بزرگی از آن نوشته شده و امیدوار بودیم که ایشان پس از بهبود، برگردند و کار را تمام کنند. انشاءالله که بامداد و باربد کار بر روی سمفونی را آغاز میکنند و آن را تکمیل میکنند.